-
جشن ازدواج داماد ۸۷ ساله و عروس ۶۲ ساله در خانه سالمندان
دوشنبه 14 مهر 1393 17:51
جشن ازدواج مرد ۸۷ ساله گنابادی با عروس ۶۲ ساله روز سه شنبه در خانه سالمندان " علامه بهلول " گناباد برگزار شد . مراسم عقد و ازدواج این زوج سال خورده که در خانه سالمندان زندگی می کنند با مهریه یک جلد کلام الله مجید و ١٤ شاخه گل یاس و با حضور جمعی از سالمندان برگزار شد . داماد ۸۷ ساله هدف از این ازدواج را پایان...
-
وکی استخوان (استئوپوروزیس) یا پوکی استخوان
سهشنبه 18 شهریور 1393 18:44
بخش اول - وکی استخوان (استنوپوروزیس) چیست؟ همه ما با رسیدن به دوران سالمندی دچار محدودیت هایی می شویم که به خاطر افزایش سن می باشد ولی در این اثنا بیماری هایی گریبان گیر ما می شود که گریزی از آن ها نیست . از بیماری های رایج این زمان می توان به پوکی استخوان اشاره کرد که با درایت و تیزهوشی باید از بروز عوارض آن جلوگیری...
-
از تولد تا مرگ ...
دوشنبه 17 شهریور 1393 15:53
از تولد تا مرگ ... خدا روزی که دنیا را نهاده به هر کس هر چه لایق بوده داده، به بلبل ناله ی مستانه، به طاووس جعبه ی شاهانه، به جغد در خرابه لانه به شیر هم قدرت مردانه اما ... اما به ما ... پس این گونه می گوییم به نام خالق ... خالق سرشت انسان، آن که گِل وجودمان را با خاکی سرشت و از روح خود در آن دمید؛ آنگاه که چشم گشودم...
-
پدیده ی سالمندی، فصل جدیدی از زندگی ...
شنبه 25 مرداد 1393 09:51
بر اساس تعریف WHO (سازمان بهداشت جهانی) افراد بالاتر از ۶۰ سال سالمند نامیده می شوند. پدیده ای که یک بیماری نیست بلکه ورود به مرحله جدیدی از زندگی می باشد. واقعیتی اجتناب ناپذیر که بهتر است به جای تسلیم شدن در برابر آن خود را تجهیز کرده و با آن روبرو شویم. امروزه تعداد سالمندان در جهان رو به افزایش است به طوری که...
-
دنیای مادرانه ...
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 12:05
-
روز پدر در کشورهای مختلف
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 20:40
پدر ! عزیزم! از تو آموختم چگونه سبک بال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبک بال باشد. این بال های پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی. روزت مبارک … روز پدر زمانی ست برای بزرگ داشت پدرها، پدر بودن، پیوند میان پدران و مادران و اهمیتی که آن ها در جامعه دارند. در بسیاری از کشورها این روز سومین یکشنبه ماه ژوئن گرامی داشته...
-
پدر! روزت مبارک ...
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 20:20
پدر! روزت مبارک ... برای تو پدر ! پدر! آغـوشت ... گرم ترین جای گاه عشق حضورت ... امن تـریـن مأمن ما بـویــت ... بـوی آواز نـسیـم ها فریادت ... غرش زیبای دریاها دستانت ... بی انتهـای آرام زیباییت ... آرامش قلـب ما بزرگیت ... سایـبان بخشش بدان! آن گونه زیسته ام که تو خواستی آن گونه رفتار کرده ام که تو خواستی رفتارم...
-
لزوم احترام به پدر و مادر
چهارشنبه 27 فروردین 1393 21:14
در این جا به قدر مجال در دو جهت بحث می نماییم : ١. نیکویی به پدر و مادر، که تذکر به این مطلب از ضروریات جامعه ی فعلی است. ٢. دوری از عاق والدین، که مراد از آن ظلم فرزند به پدر و مادر بوده و نهی کردنـش، از ضروریات اجتماع می باشد. در مورد اول خداوند خالق جن و انس و زمین و آسمان است و فرامینش در قالب وحی قرآنی و دستورات...
-
خط آخر دفتر سال ١٣٩۲
چهارشنبه 27 فروردین 1393 20:44
------------------------------------------------------------------ این خط آخر دفتر سال ١٣٩۲ من می باشد؛ لطفاً یک جمله ی یادگاری برایم بنویسید. *پاسخ دوستان عزیزم* ♥ نویسنده: Mahshid Minagar سایت http://www.m.minagar.mahtarin.com چهارشنبه ۲۸ اسفند ١٣٩۲ @ ۲۰:۴٧ دنیا را برای تان شاد شاد و شادی را برای تان دنیا دنیا...
-
مادر مهربانی ها ...
دوشنبه 26 اسفند 1392 16:24
مادر مهربانی ها ... سلام بر تو ای مادر مهربان باران ها؛ سلام بر تو که قانون شناور خاک را، با سر انگشتان آسمانیت نوشته ای؛ سلام بر تو که از هر سو نوایت را می شنوم، و نجوای ملایمت در باد جریان دارد؛ سلام بر تو که شب میلادت چراغی شد که روشنی بخش هستی گردد؛ سلام بر تو ای وام دار سخاوت بی مرز؛ سلام بر تو که گونه های خیس...
-
سال نو مبارک ...
دوشنبه 26 اسفند 1392 16:01
سال نو مبارک ... دوازده ماه گذشت ... بعضی ها دلشون شکست ... خیلی ها دل شکوندن ... بعضی ها عاشق شدن ... و خیلی ها تنها ... بعضی ها از بینمون رفتن ... خیلی ها در بینمون اومدن ... گریه کردیم و خندیدیم ... زندگی برخلاف آرزوهامون گذشت ... سال نو مبارک ... سال ٩۲ کم کم داره تموم میشه، یادت باشه ... زندگی کوتاهه صادقانه عاشق...
-
یاد دارم ...
دوشنبه 26 اسفند 1392 15:21
♥♥♥♥ یاد دارم در غروبی سرد ِسرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد میزد: کهنه قالی می خرم دسته دوم، جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری! کوزه خالی می خرم. اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید، بغضش شکست. اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟! بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقاً...
-
کلماتی که با شادی همراه می شوند ...
پنجشنبه 22 اسفند 1392 16:39
تحقیقات نشان می دهد که شادی و نشاط در روابط بین انسانی نهفته است، نه در ثروت و مادیات. دانشمندان معتقدند که یک گروه دوست، نزدیک و یا خانواده، مهم ترین ویژگی را ب رای داشتن شادی و خوش بختی در اختیار دارند و وسایلی مانند خودرو، رایانه و یا ثروت، این میزان رضایت خاطر و خوشنودی را به هم راه نخواهد داشت. بررسی های روان...
-
حلقه های گم شده
پنجشنبه 24 بهمن 1392 19:49
-
پیرمرد زیرک!
سهشنبه 22 بهمن 1392 19:19
یک پیرمرد باز نشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک مدرسه خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و خوشی سپری شد . ولی تا این که مدرسه ها باز شد؛ در اولین روز تحصیلی، پس از تعطیلی کلاس ها، سه چهار تا بچه ی شیطون در خیابان به راه افتادند و در حالی که با صدای بلند با یک دیگر صحبت می کردند، هر چیزی را که در سر راه شان بود به این...
-
پسرک کوچولو و پیرمرد
دوشنبه 7 بهمن 1392 20:09
پسرک کوچولو و پیرمرد پسرک کوچولو گفت: گاهی وقتا قاشق از دستم می افتد. پیرمرد جواب داد: از مال منم همین طور. پسرک کوچولو: شلوارمو خیس می کنم. پیرمرد هم با خنده گفت: من هم همین طور. پسرک کوچولو: من اغلب گریه می کنم. پیرمرد سرش را تکانی داد و گفت: من هم همین طور. پسرک کوچولو: اما بدتر از همه این که انگار آدمای بزرگ توجهی...
-
داستان قلبم هدیه ی عشق من است به تو ...
دوشنبه 7 بهمن 1392 19:53
تا به حال پای صحبت بزرگ ترها نشسته اید پدر و مادرتان را می گویم. وقتی که به حرف های شان گوش فرا می دهید، می توانید چیزهای با ارزشی از لابه لای سخن آن ها بیابید . این کار جالب توجه و مشعوف کننده است اما جالب تر از آن نشستن به پای صحبت پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هاست. من از دار دنیا یک مادر بزرگ دارم که هر وقت برایم حرف می...
-
شربت توت فرهنگی و سه بار فشار!
شنبه 28 دی 1392 19:54
مادرم عشق شربت توت فرنگی داشت و من هر وقت که به دیدنش می رفتم، با بردن یک بطری شربت او را خوش حال می کردم. پدر و مادرم در اواخر زندگی در مرکز سالمندان به سر می بردند؛ چرا که مادرم در پایان عمر به بیماری آلزایمر دچار گشته بود و پدرم نیز، در اثر فشارهای روحی دیگر نمی توانست از او مراقبت نماید. آن دو در خانه سالمندان در...
-
قلبـــــــــ مادر ...
شنبه 28 دی 1392 19:26
قلبـــــــــ مادر ... داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور، کند چهره پُرچین و جبین پر آژنگ با نگاه غضب آلوده زند بر دل نازک من تیر خدنگ از در خانه مرا طرد کند همچو سنگ از دهن قلماسنگ مادر سنگ دلت تا زنده است شهد در کام من و توست شرنگ نشوم یک دل و یک رنگ تو را تا نسازی دل او از خون رنگ...
-
♥♥ به یاد پدر خوب و مهربانم ♥♥
دوشنبه 23 دی 1392 18:37
پــدر، آن تیشه که بر خاک تـو زد دست اجـــل تیــشه ای بـود کـه شـد بـاعـث ویــرانـی مـــن از نــدانـستـــن مــن دزد قــــــضا آگــــه بــ ـ ـود چـــون تــو را بـرد، بـخندیـد بـه نادانـــی مـــن آن کــه در زیــرزمـیـن، داد ســر و سـامـانـت کــاش مـی خوردغـم بـی سـر و سـامـانـی مـن بـه سـر خـاک تــو رفـتم تا خـط پاکش...
-
با خدا ملاقات داشتم!!
سهشنبه 17 دی 1392 20:28
پسرکی بود که می خواست خدا را ملاقات کند او می دانست تا رسیدن به خدا راه دور و درازی دارد. به هم این دلیل ، چمدانش را برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه کرد و بی آن که با کسی حرفی بزند سفرش را آغاز نمود. چند کوچه آن طرف تر، به پارکی رسید که پیرمردی در آن نشسته بود و به پرندگان دانه می داد. پیش او رفت و روی...
-
صورت حساب
دوشنبه 16 دی 1392 18:02
شبی پسر کوچکم نزد مادرش در آشپزخانه رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. همسرم نیز دست هایش را با حوله ای خشک کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرم در آن برگه با خط بچه گانه ی خود نوشته بود: صورت حساب ------------ - کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار - مرتب کردن اتاق خواب ١ دلار - مراقبت از برادر کوچک ٣ دلار - بیرون بردن...
-
فردای من و تو ...
جمعه 13 دی 1392 14:19
-
کاسه ی چوبی
سهشنبه 10 دی 1392 20:05
پیرمردی کهن سال با پسر و عروس و نوه چهار ساله اش زندگی می کرد. دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی راه می رفت. یک شب هنگام خوردن شام، مقداری از غذا را روی میز ریخت و بشقابش را شکست. پسر و عروسش از این کثیف کاری خیلی ناراحت شدند، لذا تصمیم گرفتند که او را طرد نمایند چون با این کارها تمام خانه را به هم...
-
پیرمرد همسایه ...
جمعه 6 دی 1392 19:25
نور آفتاب از لابه لای پنجره ی اتاقم به صورتم می پاشید و صدای پرندگانی به شکل مبهم به گوشم می رسید. از جایم برخواستم و به سمت پنجره رفتم؛ پرده را کنار زدم و در را باز کردم؛ اکنون صدای پرندگان هم به وضوح شنیده می شد . چه صبح دل انگیزی ا ا ین آسمان آبی با ابرهای سفید برفی اش احساس آرامش به انسان می داد. در همان حالی که...
-
مراقب ریشه های زندگیمان باشیم ...
جمعه 6 دی 1392 19:15
امروزه آن چه که در مورد زندگی سالمندان مد نظر تمام صاحب نظران و کارشناسان قرار دارد طریقه هم زیستی سالم و نشاط و آرامش در آنان می باشد. زندگی که با در نظر گرفتن تدابیر صحیح در کنار خانواده میسر و شیرین تر از هر مکان دیگری است . تجربه نشان داده که افراد پیر منبعی از خاطرات تلخ و شیرین گذشته هستنـد، که نباید بلا استفاده...
-
بی خبر از هم دیگر
دوشنبه 2 دی 1392 19:40
بی خبرازهم دگر آسوده خوابیدن چـه سـود بــر مزار مردگان خویش نـالـــیدن چـه سود زنـده را بــــایــد بــــه فـــریــــادش رســیــد ورنه برسنگ مزارش آب پــاشـیدن چه سود زنـــده را تــا زنــده اســـت قـــدرش بـــدان ورنه برسنگ مزارش کوزه گلـچیدن چه سود زنــده را در زنــدگـــــی دســتـــش بــگــیـر ورنه مـشکی از برای مرده...
-
محبت خالصانه ...
دوشنبه 2 دی 1392 19:37
قلب تان را با محبت خالصانه نسبت به تمام افرادی که در کنارتان هستند مشتعل سازید . حال بیاندیشید ... آیا پدر و مادران مان شامل این افراد نمی شوند؟!! آیا آن ها باید از این محبت بی نصیب بمانند؟!! آیا قلب تان با محبت به آن ها مشتعل تر و قوی تر نخواهد شد؟!! آیا گفتن " دوستت دارم " ما را گدا می کند یا آنان را...
-
دوستت دارم ...
دوشنبه 2 دی 1392 19:27
پدر و مادر عزیزم! دنیا را می دهم تا حلقه ی اشکی درون چشمانت نبینم. تا نفس در جان دارم برای خوشحالی تو می زی ام تا پس از مرگم حسرت روزهای با تو بودن و برای تو بودن را نخورم. "دوستت دارم" ای عزیزترین لحظه ام خاطره ...
-
گیتار
دوشنبه 2 دی 1392 18:53
بعد از کلاس درس با دوستم سپیده مسیری از راه را قدم زنان طی کردیم تا به ایستگاه اتوبوس رسیدیم؛ سپیده گفت: میدونی چیه! یه دوست دارم که می تونه گیتار بزنه. او به من گفت که پنج شنبه هفته پیش رفته بودم خانه سالمندان ؛ می خواستم براشون گیتار بزنم تا هم تمرین کنم و هم دل اونا را شاد نمایم . شروع کردم به ساز زدن و همه خوش حال...